خاطرات سفر به ژاپن- فصل هفدهم ـ جستجو براي تغيير مكان اقامت
امروز نهم ژوئن است. از ديروز عصر باران ميبارد. تمام شب باران باريد هوا همچنان ابري و باراني است و حس كسالت به آدم دست ميدهد. به پيشنهاد دوستان ايراني مقيم توكيو تصميم گرفتم محل اقامتم را تغيير دهم. گزينههايي را هم براي من ايميل كرد امروز وقت ديدن و بررسي گزينه هاست.
اول صبح رفتم كافي نت فدكس و پرينت نشاني و نقشه محل را گرفتم و رفتم تا مكان را از نزديك ببينم. اولين جايي كه رفتم نزديك ايستگاه يوتسويا سانچومه بود از خيابان نبش ايستگاه وارد خيابان 319 شدم و از يك آقا كه از مغازه اي بيرون آمده بود و به نظر ميآمد محلي آنجا باشد سوال كردم به ژاپني چيزهايي گفت و بعد رفت توي مغازه و با دو نفر ديگر بيرون آمد يكي از آنها پسر جواني بود كه موهايش به بالا سيخ شده بود همگي به من گفتند مستقيم برو و بعد به راست بپيچ. به چراغ قرمز رسيدم و آن را رد كردم و به يك كوچه رسيدم داخل كوچه از پسر چتر بدست عينكي سوال كردم او هم نمي دانست و با موبايلش سرچ كرد و گفت مستقيم برو و به چپ بپيچ. به هر زور و زحمتي كه بود رفتم از يكي دو نفر ديگر هم سوال كردم كه همه آنها تنها ژاپني حرف مي زدند و نمي شد كلمه اي حرفهايشان را تشخيص داد.
با اين ترتيب بهتر ديدم به شين جيكو برگردم. اين دفعه مستقيم رفتم و باز هم از دو نفر ديگر نشاني پرسيدم كه معلوم بود بلد نيستند و ژاپني حرف ميزدند. بالاخره به کوچهای رسیدم و خانم چتر بدستي را ديدم كه به نظر راغب و كمك كننده ميآمد، از نشاني چيزهايي فهميده بود جسته گريخته هم انگليسي حرف ميزد با من آمد. عجب راه پر پيچ و خمي بود ك همان مسير را برگشتم ديدم چقدر سرراست بود و به خاطر راهنماييهاي غلط ما مسير را پيچانده بوديم. در هر حال با سختي مسير را يافتم، آن خانم خيلي امرز به من كمك كرد آخر سر هم كارت ويزيتش را به من داد. گفتم منتظر صاحبخانه مي مانم او مي خواست به محل كارش برود. خداحافظي كرد و رفت. يك ماشين مخصوص خانه داري كه معلوم بود كارش تميز كردن خانه ها و بيشتر خوابگاهها و اين چيزهاست. جلوي در ساختمان پارك شده بود در عقبياش باز بود مانند ماشين قديمي گنده هاي خودمان يك خانم جوان و دو آقا در ماشين بودند، لباسهاي با آرم مخصوص سبز رنگ به تنشان بود آقاي جوانتر پشت نشسته بود و مطالعه ميكرد پيرمرد هم راننده بود دخترك جوان هم جلو نشسته بود چند دقيقه اي منتظر ماندم هوا سرد بود و باران شديدي مي باريد. در شيشه اي را كوبيدم دخترك پنجره را پايين كشيد گفتم مي تواني كمك كني. بيرون آمد و با كلمات ساده برايش توضيح دادم كه به چه منظوري آمدم گفتم مي خواهم اتاقها را ببينم بعد مرا برد داخل جلوي پله ها، يك آقا همان موقع از پله ها پايين آمد و دور شد. اين دخترك جوان داشت با موهايش بازي مي كرد گفتم چه كمكي مي تواني به من كني؟
من نقشه محل را نشانش دادم و گفتم اين محل اينترنت و غيره دارد. گفت بله بعد شماره خانم مدير ساختمان را گرفت و با او شروع كرد به حرف زدن و بعد گوشی را دست من داد. خانم آن طرف خط کم و بیش انگلیسی حرف می زد به او در مورد خواسته ام كه اجاره سوييت در ساختمان آنها بود توضيح دادم و در مورد متراژ و امكانات پرسيدم و در مورد شرايط سوال كردم و آن خانم به داشتن، پاسپورت، ويزا و ضامن اهل توكيو اشاره كرد و به من گفت بايد فردا با من تماس بگيري و مدارك و ضامن را بياور و سوييت را اجاره كن. وقتي به ظاهر ساختمان نگاه كردم ديدم ظاهر شيكي نداشت اما اينترنت و امكاناتي مثل مايكروفر و ماشين رختشويي داشت و از طرفي به ايستگاه يوتسويا هم نزديك بود. اين ايستگاه براي من محل تردد است و از اين ايستگاه براي رفت و آمد به دانشگاه، كتابخانه مركزي و مراجعه به محل مصاحبه شوندگان استفاده ميكنم. سر كوچه اين آپارتمان يك مغازه لباس فروشي، دفتر پستي و كافي نت فدكس، فروشگاه خرده فروشي فميلي ماركت Family Mart، كافه، كافي شاپ قرار دارد. از جهاتي اينجا مزايايي بر هتل فعل من دارد اما ظاهر كثيف و قديمي دارد. به همين دليل چون پاكيزگي و نج بودن براي من مهم است اين آپارتمان توجه من را جلب نكرد.
هفته پيش رو دو مصاحبه در پيش دارم يك جلسه مشاوره با استاد، نقل مكان برنامه هاي اصلي و مهم من است. تغيير مكان و استقرار به آرامتر شدن اوضاع كمك خواهد كرد. داشتن اينترنت، آشپزخانه كوچك و امكانات رفاهي مختصر انتظارت من از يك سوييت كوچك و دانشجويي است. اين تغيير و يادگيري براي من آموزنده خواهد بود و باعث ميشود قوه خلاقيتم را بيشتر به كار بگيرم، برنامهريزي بيشتري داشته باشم و قويتر و مستقلتر از قبل خواهم شد.
ادامه دارد … .