آخرین خبرها

داستان كوتاه مشاور هتل از ژاپن

داستان كوتاه مشاور هتل از ژاپن

 

j2

گروه هتل های تاج هندوستان از آقای ماسایی ایمای از کشور ژاپن دعوت کرد که برای کارکنان خود یک کارگاه آموزشی برگزار کند. کارکنان خیلی مردد بودند چرا که:  وضع کار و کسب هتل عالیه و این آقا هیچ تجربه عملی در صنعت هتل نداره، او دقیقا می خواد چی یاد ما بده؟

به هر حال، طبق برنامه، همه راس ساعت 9 صبح برای کارگاه در سالن کنفرانس جمع شدند.

آقای ماسایی به کارکنان معرفی شد- یه شخصیت نه چندان تاثیرگذار، و با یه انگلیسی ضعیف به طوریکه وقتی حرف می زد انگار داره جملات رو در ذهنش به ژاپنی فرمول بندی می کنه و بعد به یه انگلیسیِ دست و پا شکسته بر می گردونه.

“صبح بخیر! اجازه بدید کار رو شروع کنیم. به من گفتند که این یه کارگاهه اما من نه کار و نه گاه می بینم. بزارید ببینیم کار کجا جریان داره. اجازه بدید از اتاق اول در طبقه اول شروع کنیم.”

آقای ماسایی، با مدیریت ارشد هتل، شرکت کنندگان، گروه فیلم برداران، به صورت دسته جمعی از اتاق کنفرانس خارج شدند و به سوی مقصد حرکت کردند. اون اتاق اتفاقا اتاق خشک شویی هتل بود. آقای ماسایی وارد اتاق شد و کنار پنجره ایستاد و گفت: “منظره زیباییه”

کارکنان اینو می دونستند، اونا نیاز به دعوت از یه مشاور ژاپنی نداشتند که همینو بگه.

آقای ماسایی ادامه داد: “یه اتاق با چشم انداز به این قشنگی نباید به عنوان اتاق خشکشویی تلف بشه. ماشین خشک شویی رو به زیر زمین ببرید و این اتاق رو تبدیل به اتاق میهمان کنید.”

آهاه! الان دیگه معلوم شد که هیچ کس تا حالا به این کار فکر نکرده بود!

مدیر: “بله، می تونیم این کار رو انجام بدیم.”

آقای ماسایی: “خوب، اجازه بدید انجامش بدیم”.

مدیر: “بله قربان، در این خصوص یادداشتی بر می دارم و در گزارشی که از کارگاه آماده خواهد شد، قرار می دیم.”

آقای ماسایی: “معذرت می خوام، اما این چیزی نیست که بخواهیم دربارش یادداشت برداریم، بیایید انجامش بدیم، همین الان!”

مدیر:”همین الان؟”

آقای ماسایی: “بله، درباره اتاق طبقه همکف یا زیرزمین تصمیمیتون رو بگیرید و چیزا رو از این اتاق همین الان جابجا کنید.” و سپس پرسید: “این کار تنها به چند ساعت زمان نیاز داره، درسته؟”

مدیر: “بله”

آقای ماسایی: “اجازه بدید ما تا قبل از ظهر برگردیم همین جا، تا اون موقع این چیزا جابجا شدند و اتاق با فرش، موبلمان و … آماده شده. و از امروز برای هر شب چند هزار (روپیه) با شارژ کردن مشتریاتون در میارید.”

مدیر که هیچ انتخابی نداشت  گفت : “بله آقا”

مقصد بعدی، آبدارخونه بود. گروه وارد شدند. دم ورودی، دو تا سینک بزرگ پر از بشقاب که باید شسته می شدند، بود. آقای ماسایی، جاکتشو در آورد و شروع به شستن ظرفا کرد.

مدیر که نمی دونست چی بگه و چکار کنه، گفت: “قربان.. لطفا… دارید چیکار می کنید؟ “

آقای ماسایی: “چرا؟ مشکل چیه؟ دارم بشقابا رو می شورم.”

مدیر: “اما قربان، اینجا کارکنانی هستند که این کار رو انجام بدن”

آقای ماسایی شستن رو ادامه داد و گفت:” فکر می کنم سینک برای شستن بشقاباست، پایه هایی که اینجاست برای نگهداشتن بشقابا.و بشقابا باید برن توی این پایه ها.”

همه مقامات هتل متعجب شدند، آیا اونا به یه مشاور نیاز داشتند که اینو بهشون بگه؟

بعد از تموم کردن کار شستن، آقای ماسایی پرسید: “چند تا بشقاب دارید؟”

مدیر: “خیلی زیاد، به حدی که هیچ وقت کم و کسر نمی آریم”.

آقای ماسایی گفت: ” ما یه کلمه در زبان ژاپنی داریم می گیم: مودا (Muda)، مودا یعنی تاخیر، مودا یعنی هزینه بی مورد. یه درسی که باید آموخت اینه که از هر دوتاش پرهیز کنیم.  اگه تعداد زیادی بشقاب داشته باشید، در تمیز کردنشون تاخیر ایجاد می شه. قدم اول برای اصلاح اینه که همه بشقابای زیادی رو جمع کنیم.”

مدیر: ” بله، ما همینو در گزارش منعکس می کنیم.”

آقای ماسایی: “نه، تلف کردن وقت ما با نوشتن گزارش، مجددا یه نمونه از موداست. ما باید همین الان بشقابای اضافی رو در یه جعبه بسته بندی کنیم و برای جاهایی از هتل که نیاز به اونا هست بفرستیم. در طول کارگاه آموزشی، مودا های مخفی رو پیدا خواهیم کرد.”

و سپس در هر نقطه و جلسه ای، کارکنان مشتاقانه منتظر بودند موداها رو پیدا کنند و بیاموزند که چگونه از آن اجتناب کنند.

و در روز آخر، آقای ماسایی یه داستان گفت.

” یه ژاپنی و یه آمریکایی، که هر دو عاشق شکار بودند، در یه جنگل به هم برخوردند. آنها به عمق جنگل  وارد شدند و یه مرتبه متوجه شدند که گلوله هاشون تموم شده. در همین حین، اونا صدای غرش شیر رو شنیدند. هر دو شروع به دویدن کردند. اما ژاپنیه یه لحظه وایساد تا کفشای ورزشی خودشو بپوشه.

آمریکایی گفت:  داری چکار می کنی؟ ما باید اول خودمونو به ماشین برسونیم.

ژاپنیه گفت: نه، من فقط باید مطمئن بشم که از تو جلو می زنم.”

(همه شرکت کنندگانی که جذب شنیدن داستان شده بودند، ناگهان متوجه شدند بعد از اینکه شیر قربانی خودشو بگیره، دیگه توقف می کنه و اون یکی دیگه رو تعقیب نمی کنه.)

در پایان آقای ماسایی این گونه نتیجه گیری کرد: “درس اینه، رقابت در دنیای امروز خیلی شدید و بی رحمه، به همین خاطره که جلو بودن از یکی دیگه ولو با چند قدم، مهمه. و شما چنین کشور پهناور و پر از موهبت های طبیعی دارید. اگر به یاد داشته باشید که هزینه های تولیدتون رو کاهش بدید، وهمیشه بهترین کیفیت رو ارائه کنید، در مقایسه با بسیاری از کشورهای جهان شما چندین مایل جلوتر خواهید بود.”

نویسنده:  سانجانا هاتِتُوا

برگردان: امیرعباس زینت بخش

az

همچنین بخوانید

کتاب 52 راز افراد موفق ـ هفته سوم راز شماره سه

اگر اولین بار است این مطلب را مطالعه میفرمایید برای دسترسی به فصل های قبلی ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *