<ساعت 10 صبح است هنوز در هتل هستم و در حال رفتن برای مطالعه در کتابخانه، برنامه امروزم علاوه بر مطالعه، مراجعه به دانشگاه و سپس شرکت در مراسم سوشی پارتی Sushi Parti است. معمولاً هر بار دانشگاه واسدا، بخش دانشجویان خارجی برای آشنایی و شبکه سازی و ارتباط گرفتن دانشجویان دوره دکترا و محققانی که برای فرصت مطالعاتی به جمع دانشجویان دانشگاه واسدا پیوستند اين مراسم را برگزار میکند. قبل از شرکت در مراسم به دفتر استاد راهنمای پروژه مراجعه کردم قرار بود زمان برخی مصاحبههای مربوط به پروژه را که تنظیم شده قطعی و نهایی کنم. بعد از هماهنگی، از خانم نائکو دستیار مهربان پرفسور خداحافظی کردم و از اتاق پرفسور خارج شدم و به طرف محل برگزاری مراسم راه افتادم از آسانسور پایین آمدم و از ساختمان دانشکده بیرون آمدم، نشانی را داشتم ولی مسير را خوب بلد نبودم. دانشگاه واسدا یک دانشگاه بسیار بزرگ و زیباست رشتههای مختلفی در این دانشگاه وجود دارد و هر رشته دانشکده مخصوص به خود دارد برای یک تازه وارد سخت است آنهم با زبان ژاپنی تابلوها مسیر را پیدا کند، اما من بدون خجالت و تعارف از افراد مختلفی که در مسیر میدیدم نشاني را پرسیدم. استفاده از نقشه خیلی مفید است با دقت به علائم نقشه و راهنمایی گرفتن از بعضی افراد که از دانشجویان قدیمی هستند و دانشگاه را خوب میشناسند مسیر را کوتاهتر میکند. خوشبختانه من این مواقع به حسم و شهودم اعتماد میکنم و چه زمانی که قرار است نشانی را بپرسم و چه وقتی که یک جهت را برای حرکت انتخاب میکنم شهودم همیشه مرا به خوبی هدایت کرده است.
دیروز در مراسم سفارت سوئیس یک دوست تایوانی که او هم برای فرصت مطالعاتی به توکیو و دانشگاه واسدا آمده بود مرا به این مراسم دعوت کرد و اطلاعات مراسم را برایم فرستاد. وارد ساختمان مربوطه و سالنی که مراسم در آن برقرار بود، شدم. تقریباً سالن پر بود از خارجیهایی که برای درس خواندن و فرصت مطالعاتی به ژاپن آمده بودند. دو طرف سالن میزهای غذا قرار داشت که انواع و اقسام سوشی و سسهای مختلف روی آن مرتب چیده شده بود. با چندین نفر کمی صحبت کردم و بعد مانند بقیه مشغول خوردن شدم. مراسم غیر رسمی و کاملاً خودمانی بود. یک آقای آلمانی به نام مارکوس با من صحبت کردم از من پرسید اهل کجایی؟ گفتم: ایران خندید و گفت یک دوست ایرانی دارد که اتفاقاً در این اداره کار میکند که در رشته مطالعات فیلم و سینما تحقیق میکند. یک آقای چینی درباره ایران از من پرسید، وضعیت فرهنگی ایران و اینکه مردان و زنان نسبت به هم چگونه هستند. میزان تساوی جنسیتی در تحصیل و کار چگونه است؟ از سوالات و حرفهایش فهمیدم دید خوبی نسبت به ایران ندارند وی گفت ولی رسانههای ما چیز دیگری میگوید. در آخر هم پرسید آیا مردم ایران از آمریکا بیزارند؟ ابتدا بسیار تعجب کردم ولی سعی کردم تعجبم را پنهان کنم و خیلی منطقی و تحلیلی به سوالات و ابهاماتش پاسخ دهم. در همان حین یک آقای سیاه پوست خود را معرفی کرد که از آفریقای جنوبی آمده است. او دکترای رشته مدیریت دولتی درس میخواند و قرار بود یکسال در دانشگاه بماند.
من هم سعي كردم صادقانه ولي به عنوان يك ايراني كه به كشورش افتخار ميكند به سوالات افراد پاسخ دهم. به نظر ميرسيد موفق شدم تا حدودي ديدگاه آنان را نسبت به ايران مثبتتر كنم. قسمت سرو سوشی بسیار جذاب بود. البته من قبلاً سوشی خورده بودم اما طعم و ظاهر اینها واقعاً فرق داشت. مهمانی خوبی بود غذاهای متنوع خوشمزهای وجود داشت. پس از اتمام مهمانی و انداختن چند عکس یادگاری با دوستان، از ساختمان خارج شده و به طرف متروی واسدا حرکت کردم.
در مسیر دانشگاه تا مترو، مغازهها و فروشگاههایی وجود داشت که محصولات متنوع بسیار شکیل و خوش منظرهای در آنها عرضه میشدند محصولات زيبا، باكيفيت اما گران بودند.