خاطرا ت سفر به ژاپن ـ فصل بيست و يكم شبكهسازي با تعدادي از دوستان ژاپني از دل يك رويداد هيجان انگيز در بنياد ژاپن
الان صبح بيست و هفتم خرداد مصادف با شانزدهم ژوئن است و من در يكي از ساختمانهاي ساكورا هاوس Sakura House در منطقه يوگا در شرق توكيو هستم. هفته گذشته بسيار پرمشغله بودم و موفق شدم دو مصاحبه با كارآفرينان اجتماعي ژاپني داشتم كه خارج از شهر توكيو بود و برنامه ديگري كه داشتم تغيير مكان و ساكن شدن در محل جديدي بود كه پس از جستجوي فراوان توانستم جاي جديدي بيابم و الان در محل جديدي زندگي ميكنم. اين آپارتمان از مركز توكيو دور است اما جاي دنج و خوبيست. امكانات زيادي دارم آشپزخانه، گاز، يخچال، توستر، مايكرويو، اتو، ماشين رختشويي. اينها عاليست.
ديروز براي خريد وسايل براي محل زندگي جديد و همين طور خريد روزانه به فروشگاه روبروي ساختمان و سپس كوچه پشت ساختمان ساكورا هاوس رفتم. خريد بسيار لذت بخشي بود من جاي جديد را واقعاً دوست دارم چون جذابيتها و ناشناختههاي زيادي براي من دارد كه با كشف آنها حس رضايت در درونم موج ميزند. پس از استراحت و پخت ناهار كه اينجا فرصت آشپزي برايم فراهم شده است. ناهار را كه خوردم يك گزارش از مصاحبههاي اخيرم تهيه كردم. ساعت 5 جلسه مشاوره با پروفسور تانیموتو در دانشگاه واسدا داشتم. كم كم به سمت دانشگاه روانه شدم تصميم گرفتم از مسير جديد كه خط متروي محلي است يه سمت ايستگاه Nishi Waseda (وسط واسدا) راه افتادم. از ايستگاه جديد بيرون آمدم اولين بار بود كه اين مسير را تجربه كردم كمي ريسك داشت چون به جهتها آشنا نبودم. راه را نميتوانستم بيابم از يك آقا پرسيدم گويا بلد نبود و خوب راهنمايي نكرد دوباره از عابر ديگري سوال كردم خوشبختانه اين آقا ماشين داشت و مسير را خوب بلد بود از من خواست سوار ماشين شوم تا مرا به نزديكي دانشگاه برساند خيلي استقبال كردم چون زمان ساعت نزديك 5 بود و من بايد به موقع ميرسيدم به دفتر پروفسور و سوار شدم بسيار سريع با كمك اين دوستان به جلوي درب دانشگاه رسيدم و از ايشان تشكر كردم و سريع و تند به طرف در ورودي دانشگاه و سپس ساختمان تجارت و طبقه يازدهم دويدم. هنوز دير نشده بود و به موقع رسيدم. به دفتر استاد رسيدم و پروفسور به من گفتند كه تا ساعت 6 عصر ميتوانم باشم و قرار است يك دانشجوي دوره دكترا را به من معرفي كند كه از آفريقاي جنوبي بورس مونبوكاگاشو گرفته است و دانشجوي بسيار موفق در حوزه CSR است و پروژهاش را هم در همین زمینه در حال اجراست. این آقا وقتی رسید خودش را معرفی کرد و گفت مدیریت و کسب و کار خوانده بود و در تمام مدت جلسه استاد درباره موقعیت جغرافیایی و سیاسی و اجتماعی کشورها سطح تحصیلات افراد سوال کرد. از من درباره مصاحبهها پرسید و اینکه چه دستاورد و یادگیریای برایم داشت سوال کرد. از پروفسور درباره نحوه ارتباط گرفتن با مجموعه ETIC پرسیدم و ایشان قول داد که با مدیر مجموعه و محقق دیگر وقت مصاحبه بگیرد و همین طور برگهای به من داد که قرار است برای 7 جولای به ژاپن بیاید و یک ارائه در حوزه مسئولیت اجتماعی بنگاه یا CSR داشته باشد. پروفسور به من گفتند که این سمینار و مصاحبه با این شخص فرصت خوبی برای من خوبی باشد. از شنیدن این خبر خوشحال شدم و از استاد خدا حافظی کردم و به همراه محقق آفریقایی از اتاق پروفسور خارج شدم از او خواستم منابعی را برای مطالعه بیشتر برای من ایمیل کند. آدرس ایمیلش را یادداشت کردم و از او خداحافظی کردم و به سمت خروج از دانشکده و دانشگاه واسدا حرکت کردم طبق برنامه باید از دانشگاه میرفتم ایستگاه یوتسویا سانچومه و ساختما بنیاد ژاپن. چون در طبقه دوم ساختمان بنیاد ژاپن مراسم جالب فرهنگی در حال برگزاری بود وقتی به ایستگاه رسیدم فوراٌ به طرف ساختمان بنیاد ژاپن حرکت کردم معمولاٌ این مراسم ساعت 7 تا 9 شب برگزار میشد عنوان برنامه فرهنگی امشب “زنان اسرارآمیز مصری” نام داشتو وارد ساختمان شدم و دوان دوان از پلهها بالا رفتم. کمی دیر شده بود ولی مراسم همچنان ادامه داشت وارد سالن شدم جای خالی تقریباٌ نبود با کمی دقت یک صندلی خالی یافتم و نشستم سخنران یک خانم استاد دانشگاه مصری بود که با نمایش فیلم و تصویر زیبا از اهرام مصر و تصاویر نمادین مصر از نمادها تاریخی گرفته تا نحوه لباس پوشیدن و آداب رسوم زنان توضیح میداد. از گذشته ميدانستم كشور مصر تاريخ غني و فرهنگ تاريخي باارزشي دارد ولي هيچگاه مطالعه عميقي در اين زمينه نداشتم.
مراسم به پايان رسيد خواستم برگردم به يوگا چندي قبل در همين نزديكيها اقامت داشتم اما اكنون محل زندگيم بسيار دورتر از اينجاست. موجه شدم آن طرف سالن يك ميز پذيرايي با غذاهاي مصري چيده بودند غذاها با ذائقه ما جور در ميآمد انواع حلوا، شيريني و كيكهاي مصري در همان حين كه داشتم غذاها را تست ميكردم يك دختر خانم ژاپني جلو آمد و از من پرسيد آيا مصري هستي؟ جواب كه دادم نه ايراني هستم چند خانم ديگر هم همان موقع به جمع ما پيوستند. با هم درباره ايران، خارجيها و معرفي خود صحبت كرديم و درباره وضعيت تحصيلي و شغلي هم گفتيم. باهم عكس يادگاري انداختيم و بعد با هم به طرف مترو حركت كرديم. ايميل و شماره تلفن به همديگر داديم. در فاصله تا مترو دوستان از من در مورد انگيزه سفرم پرسيدند و نيز درباره هدفم براي اين سفر پرسيدند بعد مكانهايي را به من پيشنهاد كردند كه در سفرم از آنجا ديدن كنم. با هم تصميم گرفتيم ارتباطمان را حفظ كنيم به همين دليل براي آخر هفته قرار شد كه براي شام برويم رستوران يكي از همان دوستان كه حوالي همان يوگا محل زندگي من قرار داشت. خيلي خوشحال شدم و با هم سوار قطار شديم دو سه نفر از اين بانوان ژاپني نيمه مسير از قطار پياده شدند و من و ماكينو كه از دوستان فعلي من هم هست تا آخر مسير با هم بوديم. من از او خداحافظي كردم و قرار شد براي فردا عصر در ايستگاه متروي يوگا باهم قرار بگذاريم و به رستوران دوستمان برويم.
به نظرم فرصت خوبيست براي من تا از فرهنگ مردم ژاپن و آداب و ساير مسائل كلي و جزئي از دوستانم سوال كنم و اطلاعات كاملتري درباره كشور ژاپن بدست بياورم.
ادامه دارد … .