آخرین خبرها

سفرنامه ژاپن فصل دوم – فرودگاه ناریتا توکیو

فصل دوم ـ فرودگاه ناریتا توکیو

 

SDC11762

به توکیو که رسیدم از همان بدو ورود همه چیز واقعاً متفاوت بود. نظم فوق العاده­ای در کارها می­بینی. در بسیاری از کشورها زمان انتظار برای بررسی گذرنامه جهت خروج طولانی و وقت­گیر است اما اینجا زمان تقریبی انتظار را مشخص کرده بودند و کمتر از زمان گفته شده طول کشید و کسی مسافران را هدایت می­کرد که سر جایشان بایستند و درست در صف­هایی که طول کوتاهی داشت قرار بگیرند. قوانین امنیتی نیز شدید بود چند پلیس با سگ­های تربیت شده مسافران و ساک و چمدان­هایشان را کنترل می­کرد. در عین نظم و قانون­مندی، احترام به دیگران به شدت مشهود است. توصیف این فرهنگ بالا را شنیده بودم اما انصافاً شنیدن کی بود مانند دیدن. دو نفر متصدی اتوبوس که در یکی از ایستگاه­های منتهی به شهر و ایستگاه اصلی مترو ایستاده بودند خانم و آقای جوانی بودند، آقا با احترام ساک و چمدان مسافران را می­گرفت و خانم موقعی که اتوبوس می­آمد با بلندگویی که دستش بود، اطلاع رسانی می­کرد؛ به راننده تعظیم می­کرد و به مسافر خوش آمد می­گفت و بلیط را تحویل می­گرفت. اینها یک میز فلزی داشتند که چند کشو داشت، بلیط­ها و محتویات کشو داخل چند جعبه کوچک با رنگ­های مختلف قرار داشتند و خود بلیط­ها نیز با کش­های رنگی دسته­ بندی شده­ بود نظم مثال زدنی داشت. بر خلاف معمول و انتظار در آن موقع از سال هوا بارانی بود و باران شدیدی می­بارید. از آنها خواستم که در کنار میزشان از آنها عکس بگیرم. خانم انگلیسی نمی­دانست و از آقا خواست تا جملات مرا برایش ترجمه کند و بعد خندید. همان موقع درست همان زمانی که روی بلیط درج شده بود اتوبوس رسید پس از سوار شدن راننده رو به مسافران کرد و با تعظیم به همه خوش آمد گفت. زمان تقریبی و ایستگاه مقصد و پایانی را اعلام کرد از مانیتور داخل اتوبوس ایستگاه­های بعدی یکی پس از دیگری به دو زبان ژاپنی و انگلیسی مشخص بود. نگاهی به داخل اتوبوس انداختم و دیدم چند نفر دیگر هم در صندلی­های عقبی نشسته­اند و هریک مشغول کاریست. آقایی داشت در دفترچه یادداشت چیزی می­نوشت و همزمان کتاب کوچکی در دست داشت که به ژاپنی بود سوالی از آن آقا پرسیدم به خوبی پاسخ داد و دوباره به کارش ادامه داد. خانم دیگری هم داشت مطالعه می­کرد. حدود یک ساعتی گذشت البته من هم کمی به مناظر اطراف که از داخل اتوبوس و پشت شیشه پیدا بود خیره شدم بسیار سرسبز، مدرن و تمیز بود. از همان فرودگاه دیدم که تابلوها به طرز متفاوتی نوشته شده و مسیرها را با دقت مشخص کرده بودند چیزی که در طول این سفر و از همان ابتدا فهمیدم این بود که علائم بسیار دقیق طراحی شدند و با کمترین سطح سواد می­توان تنها با دقت در علائم موقعیت و مسیر را تشخیص داد و اصلاً گیج نشد. حتی با وجود ندانستن زبان ژاپنی. انگار علائم با آدم حرف می­زنند. چند تا از اصطلاحات و سلام و احوال­پرسی را بلد بودم ولی بس که تند حرف می­زدند نمی­شد فهمید چه می­گویند. من باید می­رفتم ایستگاه توکیو و از آنجا سوار مترو خط مارونوچی می­شدم برای روز اول کلمات ژاپنی برایم دشوار و نامستعمل بود و به خاطرم نمی­ماند اما همه چیز رفته رفته بهتر و ساده تر می­شد. برای روز اول هجمه قابل ملاحظه­ای بود. تعداد مسافران کم بود و تقریباً همه بسیار زودتر از من پیاده شدند کمی نگران شدم حتی آخرین نفر را می­خواست پیاده شوم بلند شدم و از راننده پرسیدم من می­خواهم به ایستگاه توکیو بروم انگلیسی نمی­دانست. اما مسافر آخر برایش گفت که من منظورم چیست و با ایما و اشاره و کلمات یک در میانِ انگلیسی به من فهماند که نگران نباشم و مرا به مقصد خواهد رساند. کمی خیالم راحت شد. بالاخره به ایستگاه رسیدم و با تشکر از راننده و با کمک آقایی که متصدی ساعت زدن ورود اتوبوس بود وسایلم را از صندوق اتوبوس خارج کردم. باران شدیدتر شده بود آن آقا که دید باران شدت گرفته چترش را به من داد و مرا به سمت ایستگاه راهنمایی کرد. با وجود آن همه وسایل باید از یک خیابان عریض عبور می­کردم. به خاطر کنترل وسایلم نتوانستم از چتر استفاده کنم و حتی زمانی که چراغ سبز شده بود با دشواری از خیابان گذاشتم در همین حین ناگهان چمدانم نقش زمین شد. همان موقع یک خانم جوان مهربان به کمکم آمد و مرا تا ایستگاه همراهی کرد بعد از من خداحافظی کرد و رفت. با کمک آقای دیگری با وسایلم از پله ها پایین رفتم و به طرف خط مارونوچی حرکت کردم کسی به من نقشه مترو توکیو را داد این نقشه دو رو داشت که یک طرف به ژاپنی و طرف دیگر انگلیسی بود. مترو توکیو بسیار گیج­کننده و پیچیده بود و از روی نقشه این موضوع کاملاً مشهود بود به خصوص در ایستگاه­های اصلی مانند ایستگاه توکیو، شین جی کو، شیبویا، یوتسویا و چند ایستگاه دیگر همه چیز به مراتب دشوارتر بود. چون این ایستگاه­ها همچون شاهراه به ایستگاه­های دیگر و یا شهرهای بزرگ و کوچک اطراف مانند یوکوها منتهی بودند از طرفی مترو تنها یک خط نداشت، خطوط مختلف با اسامی و مسیرهای متفاوت. کمپانی­های دیگری همچون جی آر با علامت JR ، اکسپرس، خطوط محلی و چند خط دیگر از شرکت­های مترو در توکیو هستند. مترو سراسر شهر توکیو را در برگرفته و بسیاری از شهروندان این شهر تنها از مترو به عنوان وسیله نقلیه اصلی استفاده می­کنند. البته دوچرخه نیز متداول است اما ماشین شخصی و تاکسی کمتر استفاده می­شود. خلاصه با کمک چند شهروند مهربان توکیویی من به خط مارونوچی و قطار مرکز شهر رسیدم و از دستگاه الکترونیکی بلیط تهیه کردم. به من گفتند که باید خط عوض کنی و همین بلیط کفایت می­کند از طرفی تا پایان مسیر باید بلیط را با خود نگه­ داری درست در پایان مسیر هنگام خروج بلیط را به دستگاه می­دهی تا بتوانی از ایستگاه خارج شوی. وارد قطار که شدم از روی کلمات مربوط به نام هر ایستگاه که به ژاپنی و انگلیسی بود، می­شد نام ایستگاه را متوجه شد در هر توقف از روی صدای ضبط شده محل توقف و ایستگاه بعدی قابل تشخیص بود. به هر حال با زحمت فاصله طولانی فرودگاه ناریتا به سمت دفتر مرکزی بنیاد ژاپن واقع در خیابان یوتسویا قلب توکیو را طی کردم و به مقصد رسیدم. باران همچنان می­بارید و من به خاطر رسیدن به توکیو هیجان زده بودم. بسیار کنجکاو بودم که ببینم مسئولین بنیاد ژاپن چگونه با من برخورد می­کنند و از طرفی مشتاق بودم به سرعت کار روی پروژه را آغاز کنم.

همچنین بخوانید

خاطرات سفر به ژاپن فصل شانزدهم ـ اولين مصاحبه با پيشرو و حامي ترويج كسب و كار اجتماعي در ژاپن

  خاطرات سفر به ژاپن فصل شانزدهم ـ اولين مصاحبه با پيشرو و حامي ترويج ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *