فصل دوم ـ فرودگاه ناریتا توکیو
به توکیو که رسیدم از همان بدو ورود همه چیز واقعاً متفاوت بود. نظم فوق العادهای در کارها میبینی. در بسیاری از کشورها زمان انتظار برای بررسی گذرنامه جهت خروج طولانی و وقتگیر است اما اینجا زمان تقریبی انتظار را مشخص کرده بودند و کمتر از زمان گفته شده طول کشید و کسی مسافران را هدایت میکرد که سر جایشان بایستند و درست در صفهایی که طول کوتاهی داشت قرار بگیرند. قوانین امنیتی نیز شدید بود چند پلیس با سگهای تربیت شده مسافران و ساک و چمدانهایشان را کنترل میکرد. در عین نظم و قانونمندی، احترام به دیگران به شدت مشهود است. توصیف این فرهنگ بالا را شنیده بودم اما انصافاً شنیدن کی بود مانند دیدن. دو نفر متصدی اتوبوس که در یکی از ایستگاههای منتهی به شهر و ایستگاه اصلی مترو ایستاده بودند خانم و آقای جوانی بودند، آقا با احترام ساک و چمدان مسافران را میگرفت و خانم موقعی که اتوبوس میآمد با بلندگویی که دستش بود، اطلاع رسانی میکرد؛ به راننده تعظیم میکرد و به مسافر خوش آمد میگفت و بلیط را تحویل میگرفت. اینها یک میز فلزی داشتند که چند کشو داشت، بلیطها و محتویات کشو داخل چند جعبه کوچک با رنگهای مختلف قرار داشتند و خود بلیطها نیز با کشهای رنگی دسته بندی شده بود نظم مثال زدنی داشت. بر خلاف معمول و انتظار در آن موقع از سال هوا بارانی بود و باران شدیدی میبارید. از آنها خواستم که در کنار میزشان از آنها عکس بگیرم. خانم انگلیسی نمیدانست و از آقا خواست تا جملات مرا برایش ترجمه کند و بعد خندید. همان موقع درست همان زمانی که روی بلیط درج شده بود اتوبوس رسید پس از سوار شدن راننده رو به مسافران کرد و با تعظیم به همه خوش آمد گفت. زمان تقریبی و ایستگاه مقصد و پایانی را اعلام کرد از مانیتور داخل اتوبوس ایستگاههای بعدی یکی پس از دیگری به دو زبان ژاپنی و انگلیسی مشخص بود. نگاهی به داخل اتوبوس انداختم و دیدم چند نفر دیگر هم در صندلیهای عقبی نشستهاند و هریک مشغول کاریست. آقایی داشت در دفترچه یادداشت چیزی مینوشت و همزمان کتاب کوچکی در دست داشت که به ژاپنی بود سوالی از آن آقا پرسیدم به خوبی پاسخ داد و دوباره به کارش ادامه داد. خانم دیگری هم داشت مطالعه میکرد. حدود یک ساعتی گذشت البته من هم کمی به مناظر اطراف که از داخل اتوبوس و پشت شیشه پیدا بود خیره شدم بسیار سرسبز، مدرن و تمیز بود. از همان فرودگاه دیدم که تابلوها به طرز متفاوتی نوشته شده و مسیرها را با دقت مشخص کرده بودند چیزی که در طول این سفر و از همان ابتدا فهمیدم این بود که علائم بسیار دقیق طراحی شدند و با کمترین سطح سواد میتوان تنها با دقت در علائم موقعیت و مسیر را تشخیص داد و اصلاً گیج نشد. حتی با وجود ندانستن زبان ژاپنی. انگار علائم با آدم حرف میزنند. چند تا از اصطلاحات و سلام و احوالپرسی را بلد بودم ولی بس که تند حرف میزدند نمیشد فهمید چه میگویند. من باید میرفتم ایستگاه توکیو و از آنجا سوار مترو خط مارونوچی میشدم برای روز اول کلمات ژاپنی برایم دشوار و نامستعمل بود و به خاطرم نمیماند اما همه چیز رفته رفته بهتر و ساده تر میشد. برای روز اول هجمه قابل ملاحظهای بود. تعداد مسافران کم بود و تقریباً همه بسیار زودتر از من پیاده شدند کمی نگران شدم حتی آخرین نفر را میخواست پیاده شوم بلند شدم و از راننده پرسیدم من میخواهم به ایستگاه توکیو بروم انگلیسی نمیدانست. اما مسافر آخر برایش گفت که من منظورم چیست و با ایما و اشاره و کلمات یک در میانِ انگلیسی به من فهماند که نگران نباشم و مرا به مقصد خواهد رساند. کمی خیالم راحت شد. بالاخره به ایستگاه رسیدم و با تشکر از راننده و با کمک آقایی که متصدی ساعت زدن ورود اتوبوس بود وسایلم را از صندوق اتوبوس خارج کردم. باران شدیدتر شده بود آن آقا که دید باران شدت گرفته چترش را به من داد و مرا به سمت ایستگاه راهنمایی کرد. با وجود آن همه وسایل باید از یک خیابان عریض عبور میکردم. به خاطر کنترل وسایلم نتوانستم از چتر استفاده کنم و حتی زمانی که چراغ سبز شده بود با دشواری از خیابان گذاشتم در همین حین ناگهان چمدانم نقش زمین شد. همان موقع یک خانم جوان مهربان به کمکم آمد و مرا تا ایستگاه همراهی کرد بعد از من خداحافظی کرد و رفت. با کمک آقای دیگری با وسایلم از پله ها پایین رفتم و به طرف خط مارونوچی حرکت کردم کسی به من نقشه مترو توکیو را داد این نقشه دو رو داشت که یک طرف به ژاپنی و طرف دیگر انگلیسی بود. مترو توکیو بسیار گیجکننده و پیچیده بود و از روی نقشه این موضوع کاملاً مشهود بود به خصوص در ایستگاههای اصلی مانند ایستگاه توکیو، شین جی کو، شیبویا، یوتسویا و چند ایستگاه دیگر همه چیز به مراتب دشوارتر بود. چون این ایستگاهها همچون شاهراه به ایستگاههای دیگر و یا شهرهای بزرگ و کوچک اطراف مانند یوکوها منتهی بودند از طرفی مترو تنها یک خط نداشت، خطوط مختلف با اسامی و مسیرهای متفاوت. کمپانیهای دیگری همچون جی آر با علامت JR ، اکسپرس، خطوط محلی و چند خط دیگر از شرکتهای مترو در توکیو هستند. مترو سراسر شهر توکیو را در برگرفته و بسیاری از شهروندان این شهر تنها از مترو به عنوان وسیله نقلیه اصلی استفاده میکنند. البته دوچرخه نیز متداول است اما ماشین شخصی و تاکسی کمتر استفاده میشود. خلاصه با کمک چند شهروند مهربان توکیویی من به خط مارونوچی و قطار مرکز شهر رسیدم و از دستگاه الکترونیکی بلیط تهیه کردم. به من گفتند که باید خط عوض کنی و همین بلیط کفایت میکند از طرفی تا پایان مسیر باید بلیط را با خود نگه داری درست در پایان مسیر هنگام خروج بلیط را به دستگاه میدهی تا بتوانی از ایستگاه خارج شوی. وارد قطار که شدم از روی کلمات مربوط به نام هر ایستگاه که به ژاپنی و انگلیسی بود، میشد نام ایستگاه را متوجه شد در هر توقف از روی صدای ضبط شده محل توقف و ایستگاه بعدی قابل تشخیص بود. به هر حال با زحمت فاصله طولانی فرودگاه ناریتا به سمت دفتر مرکزی بنیاد ژاپن واقع در خیابان یوتسویا قلب توکیو را طی کردم و به مقصد رسیدم. باران همچنان میبارید و من به خاطر رسیدن به توکیو هیجان زده بودم. بسیار کنجکاو بودم که ببینم مسئولین بنیاد ژاپن چگونه با من برخورد میکنند و از طرفی مشتاق بودم به سرعت کار روی پروژه را آغاز کنم.