آخرین خبرها

سفرنامه ژاپن فصل دهم

فصل دهم ـ یک روز عالی در کتابخانه ملی توکیو

SDC12133

امروز برنامه دارم که به کتابخانه ملی توکیو بروم از ایستگاه یوتسویا که کمی دورتر از هتلم بود باید می رفتم. ساعت هشت و نیم از هتل راه افتادم و به طرف مترو و به مقصد کتابخانه حرکت کردم. در مترو اولش گیج شدم چون می دانستم باید از کدام خط بروم بویژه خط یک و دو را از هم اشتباه می گرفتم. از مسئول ایستگاه پرسیدم از کدام خط باید بروم؟ او به خوبی پاسخ داد به طرف خط مارونوچی لاین Marunochi line رفتم اول صبح بود از خیابان ژاپنی‌های زیادی در خیابان بودند و با عجله به طرف ایستگاه مترو می رفتند معلوم بود دارند به طرف محل کارشان می رفتند به سمتی رفتم که بسیار شلوغ بود و من خاطره قشنگی از آنجا داشتم هفته گذشته من به ایستگاه متروی یوتسویا رفتم پل زیبای ایستگاه یوتسویا یک جای دیدنی بود و در بسیاری از بروشورها به عنوان یکی از جذابیت‌های دیدنی این منطقه معرفی می شد. به طرف ورودی مترو حرکت کردم.

در بسیاری از بروشورها به عنوان یکی از جذابیت‌های دیدنی این منطقه معرفی می شد. خلاصه اینکه به طرف مترو رفتم و دیدم جلوی هر در ورودی تعدادی صف در 3 خط قرار دارد که در این خطوط آقایان و خانم‌ها به ترتیب پشت سر هم ایستادند در این صفوف اثری از بی نظمی و هول دادن نبود به ایستگاه مورد نظر رسیدم. از چند پلیس نشانی را پرسیدم که البته بماند یکی از آنها داشت اشتباهی آدرس می‌داد. ساختمان کتابخانه، ساختمان بزرگی بود و کتابخانه اصلی و بزرگ توکیو محسوب می‌شد حیاطش پوشیده از درخت و شبیه باغ بود و پس از گذاشتن از مسیر اولیه که باید از پله‌ها پایین می‌آمدی یک میدان کوچک داشت که در کنارش یک تمثال زیبا قرار داشت سمت چپ یک ورودی بود که روی تابلو نوشته بود افرادی که ثبت نام نشده‌اند باید مستقیم بروند و ورودی دیگری نیز در انتهای باغ بود و درست در انتهای باغ تابلوی کتابخانه دیده می‌شد، ساختمان بزرگ و پیچیدهای بود.

وارد ساختمان که شدم خانمی فرمی به من داد و پس از تکمیل فرم مرا راهنمایی کرد تا در خطی که سمت راست قرار داشت بایستم. یک خانم و یک آقا به عنوان مسئول پذیرش فرم‌ها را تحویل می‌گرفتند و به هر نفر یک برگه که بروشور کتابخانه بود به همراه یک کاغذ صورتی پوشیده با کاوری که روی آن شماره مشخصی نوشته شده بود میدادند. بعد می گفتند لطفا 5 دقیقه منتظر بمان! درست سمت چپ چند ردیف صندلی راحتی وجود داشت که افرادی که منتظر می ماندند روی آن می نشستند، کتابخانه بزرگی بود و بسیار مراجعه کننده داشت معلوم بود هر روز خیلی‌ها وارد کتابخانه می شوند. من هم مانند بقیه شماره ای که بدستم دادند نشستم و منتظر ماندم یکی یکی یک خانم و یک آقا در اتاق، پشت میز پذیرش می آمدند و افراد را صدا می کردند کار ثبت نام من کمی طول کشید چون نشانی توکیو را نوشته بودم، از من خواستند فرم را کاملتر کنم و نشانی ایران را درج کنم فرم را که تکمیل کردم 2 خانم که یکی از آنان انگلیسی حرف می زد و یکی ژاپنی صحبت می کرد مرا همراهی کردند سمت چپ در خروجی راهروی باریکی قرار داشت که پس از گرفتن کارت ثبت نام که روی آن ID و username نوشته شده بود به همراه نقشه کتابخانه وارد می‌شدند درست کنار در سمت چپ یک جعبه که روی پلاستیک‌های دسته دار قرار داشت یکی هم به من دادند در همان اتاق کلی کمد و قفسه قرار داشت که روی آن هم کلید بود، آن خانم‌ همچنان در کنار من بود واقعا هم حضورش لازم بود چون همه چیز ژاپنی بود و نمی‌شد متوجه شد هر کدام را توی کمد گذاشتم و دفترچه یادداشت، خودکار، کیف پول خرد، شار‌ژر لپ تاپم را با لپ تاپم را با خودم برداشتم هر چند که لپ تاپم خیلی آنجا بدردم نخورد. باید با یک سکه 100 ینی در را قفل می‌کردی آخر سر هم آن 100 ین را بر می‌گرداند. به هر حال با کارت ثبت نام وارد کتابخانه شدم.

محوطه بسیار وسیع و مملو از جمعیت با نهایت نظم کنار ورودی یک میز پذیرش قرار داشت. سالنی که وارد آن شده بودم به طبقه زیرزمین دسترسی داشت. محوطه از بخشهای مختلفی تشکیل شده بود، بخش مرکزی که رایانه های مخصوص سرچ آنجا قرار داشت. سمت راستی ها میزهایی بود که افرادی که می خواستند مطالعه کنند یا از لپ تاپ استفاده کنند از آن میزها استفاده می کردند. من به سالن دیگری رفتم چون کتابهای مورد نظرم اینجا نبود، ژاپنی هایی که برای کمک به من آمده بودند بسیار مهربان بودند و بسیار خوب کارشان را انجام می دادند. تصمیم گرفتم خود را با شرایط کتابخانه تطبیق بدهم. روز خسته کننده‌ای بود در این شهر باید بتوانی معنی علائم را بفهمی. توجه به تابلوها و علائم بسیار عالی است و نیازی به سوال کردن را باقی نمی‌گذارد. بسیار از این شهر و کشور خوشم آمد. به هر حال توانستم چند مقاله عالی در زمینه کارآفرینی اجتماعی از چند ژورنال خوبی پیدا کنم و از 2 تا از آنها یادداشت برداشتم و یکی از آنها را پرینت گرفتم.

هزینه پرینت در این کتابخانه بسیار بالا بود اما حق عضویت در کتابخانه رایگان بود. پس از کمی مطالعه و جمع‌آوری اطلاعات وسایلم را جمع کردم و به طرف هتل حرکت کردم. پس از کمی استراحت و مرتب کردن و سایلم برای خودم برنامه گردش گذاشتم. از روزهای ابتدایی برنامه داشتم در فعالیت‌های اجتماعی مشارکت کنم در حوالی هتلم در ابتدای شین جیکو به chii center رفتم این مرکز در طبقه یازدهم، ساختمان 12 طبقه قرار داشت. به آنجا رفتم از خانم‌های مسئول که ژاپنی حرف می‌زدند و نتوانستم با آنها ارتباط برقرار کنم با کتابخانه تماس گرفتند کتابخانه عمومی که در طبقات پایینی همین ساختمان قرار داشت. یک خانم خوشرو و مهربان بالا آمد و انگلیسی می‌فهمید ولی روان صحبت نمی‌کرد. با او به کتابخانه رفتم. در کتابخانه کتاب‌های خوبی درباره ژاپن به زبان انگلیسی یافت می‌شود. کتاب‌هایی مانند داستان سوشی، اقتصاد سوشی، داستاهای مدرن ژاپنی و غیره در کتابخانه بود. علاوه بر عرضه کتاب، اینترنت و روزنامه و مجله امکان برگزاری یک سری مراسم فرهنگی و سنتی هم برای اعضای کتابخانه وجود داشت. این کتابخانه در بیشتر اوقات مملو از جمعیت بود. ژاپنی‌های زیادی بودند که برای مطالعه، درس خواندن و حتی انجام گزارشات کاری، انجام حساب و کتاب شخصی و شرکتی به کتابخانه می‌آمدند. کتاب‌خوانی و مطالعه جزء مهم و جدایی ناپذیر از زندگی ژاپنی‌هاست. درست سر کوچه‌ای که هتلم واقع بود یک مهد کودک شبانه‌روزی واقع بود که به روش ژاپنی اداره می‌شد و سیستم آموزشی مورد استفاده‌اش برای کودکان به سبک و شیوه ژاپنی بود. صبح قبل از رفتن به کتابخانه به مهد مراجعه کردم تا مسئولش را ببینم و با تایید ایشان بازدیدی از آن مرکز داشته باشم. پس از گذشت چند دقیقه مسئول آمد و شماره مدیر مرکز را به من داد و گفت تایید او نیاز است. توی حیاط چند بچه با مربی‌شان بازی می‌کردند یکی از آنها بچه بازیگوشی بود و دائم توجهش به این طرف و آنطرف پرت می‌شد یک لجظه توجهش به من جلب شد و من به علامت تایید برایش دست تکان دادم بچه به طرفم دوید. بسیار بچه دوست داشتنی و شیرینی بود. از مسئول مرکز و بچه‌های مهد خداحافظی کردم و رفتم به سمت کتابخانه بنیاد ِژاپن و پس از چک کردن ایمیل‌ها و یک جمع‌بندی از نتایج سرچ‌های امروزم از كتابخانه خارج شدم.

طبق معمول هميشه پس از چندين ساعت مطالعه پياده روي و گردش را در برنامه روزانه‌ام دارم. اين دفعه به مقصد خيابان پاييني چهارراه پاييني هتل واقع در خيابان يوتسويا راه افتادم. اصولاً كشف هر موضوع جديد، مكان جديد، منطقه و موقعيت جديد براي من بسيار جذاب است. زماني كه تازه از هتل بيرون آمده بودم زلزله آمد، اينجا زلزله پديده معمول و عادي‌اي است دائماٌ زمين مي‌لرزد. باران و رگبار هم در اين فصل كه فصل بارانی اينجاست خيلي فراوان است. رگباري مي‌آيد و فوري هم بند مي‎‌آيد. در اين فصل دائم بايد آماده بود و چتر همراه داشت. باران سيل آسايي از چند ثانیه تا چند دقيقه كوتاه مي‌آيد و فوري هم بند مي‌آيد هواي مطبوع بعد از باران دلپذير و با طراوت است. خيابان جنب هتل را تا پايين رفتم و به يك خيابان بسيار زيبا و بزرگ رسيدم. در اين خيابان اماكن ديدني بسياري وجود داشت چندين معبد، حتي موزه تاريخي شين جي كو. همين مسير را كه ادامه دادم موقع برگشت كمي پايين تر از ايستگاه مترو خط JR line پارك جنگلي را پيدا كردم بسيار زيبا بود. به سمت هتل راه افتادم قبل از رسيدن به هتل لازم بود كمي خريد كنم. يك بسته كوكي (كلوچه خانگي) و نان خريدم. اين سوپر ماركت يكي از فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي خرده فروشي در توكيو است كه قيمت اكثر كالاها در اين مغازه 105 ين است. تا اين اواخر 100 ين بود اما 5 ين به خاطر ماليات بر ارزش افزوده به همه اجناس اضافه مي‌شود. خوبی این فروشگاه‌ها قیمت ارزان و مناسب و نیز در دسترس بودن همه چیز است. هر موقعی از شبانه روز به چیزی نیاز ژیدا کنی در این فروشگاه‌ها پیدا می‌شود.

ادامه دارد ….

با کانال تلگرامی ما در ارتباط باشید @hezaaresevom

az

همچنین بخوانید

خاطرات سفر به ژاپن فصل شانزدهم ـ اولين مصاحبه با پيشرو و حامي ترويج كسب و كار اجتماعي در ژاپن

  خاطرات سفر به ژاپن فصل شانزدهم ـ اولين مصاحبه با پيشرو و حامي ترويج ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *